اردوان کامکار در سال 1347 در سنندج به دنیا آمد. وی کوچکترین عضو خانواده کامکارها است. او آموزش سنتور را نزد پدر و از سن ۴ سالگی آغاز کرد و کنسرتهای فراوانی با گروه کامکارها در ایران، اروپا و آمریکا اجرا کردهاست. اردوان در جوانی به همراه برادرش هوشنگ، کنسرتینو سنتوری تصنیف کرد که در کاستی به نام «بر تارک سپیده» (همراه با یک کنسرتینو کمانچه از برادرش، اردشیر) به بازار عرضه شد. وی در سال 1359 به تهران آمد و فعالیت در عرصه موسیقی را به طور جدی آغاز کرد و با کمک برادرانش هوشنگ و ارسلان، درسهای هارمونی، کنترپوان و اصول آهنگسازی را فرا گرفت. ارودان، نواختن سنتور را به سطح خوبی از لحاظ تکنیکی رساند و در زمینه نوازندگی، ردیف موسیقی، گروهنوازی، اصول و مبانی موسیقی و آهنگسازی هم به درجهای رفیع رسید. او پیش از سال 1364، «دریا» را ساخت. در سال 1369 آن را اجرا کرد و به فاصلهای کم آن را در تالار وحدت به روی صحنه برد. اردوان غیر از آثاری که برای تکنوازی سنتور خلق کرد، قطعات دیگری هم برای گروهنوازی سازهای ایرانی تصنیف کرده که مورد توجه اهالی موسیقی قرار گرفته است.
وی دومین کنسرتینو سنتور خود را که با ارکستر زهی و پیانو همراهی میشد با نام «ماهی برای سال نو» روانه بازار موسیقی کرد که یک کنسرتوی مشکل با فضایی رازآلود و باز با لحن و ریتمهای کُردی است. او در کنسرت خانوادگیشان که با خوانندگی «شهرام ناظری» در سال ۱۳۷۶ اجرا شد، در میان برنامه، قطعه «رقص باد» از آلبوم «بر فراز باد» را با مهارت زیادی اجرا کرد و در آلبوم «شب، سکوت، کویر» استاد شجریان و کیهان کلهر نیز به عنوان نوازنده سنتور همکاری کرده است. موسیقی متن فیلم «سنتوری» داریوش مهرجویی را نیز اردوان کامکار ساخته است. جدیدترین ساخته او «ریزدانههای الماس» نیز مورد توجه قرار گرفته و به گفته خودش، اِلمانهای موجود در موسیقی بلوچی او را در ساخت این آلبوم یاری دادهاند. اخیراً و در مراسم اختتامیه جشنواره موسیقی فجر از اردوان کامکار تجلیل شد تا «موسیقی ما» به این بهانهها با او همصحبت شود:* دریا اولین ساخته مستقل شما در سنین جوانی است که خیلی از مخاطبان هم با نغمههای آن آشنایی دارند. لطفاً درباره خلاقیتهای موجود در آن کار صحبت کنید؟باید بگویم کاری مثل «دریا» کاملاً حسی و ذوقی بود. اگر هم کار جدید و نویی را در این آلبوم میشنوید، من بعداً از آن اِلمانها استفاده کردم و همان ویژگیها را برجستهتر کردم. اگر قرار بود آن موقع به من میگفتند درباره نحوه بیانت صحبت کن، شاید نمیتوانستم بیش از چند خط صحبت کنم؛ چون هنوز نمیدانستم با چه چیزی مواجهم. اصلاً نمیدانستم چه میخواهم بکنم. باید این فکر پرورش پیدا میکرد و پختهتر میشد.
- * به نظر خودتان شما آدم کمکاری هستید؟ منظورم در ارائه کارهای تکنوازی است؟
در طول این سالها کار زیادی انجام ندادهام. از طرفی برای آدمی به سن من فکر میکنم 5 کار تکنوازی کافی است و بیش از این گوش حرفهای قبول نمیکند. سعی کردم فواصل بین کارها را رعایت کنم تا به پختگی بیان برسم. فرض کنید در کار «دریا» وقتی برای استاد «دهلوی» بهعنوان استاد خودم کار را بردم، ایشان برای من صحبتی کرد که چندین سال فکر مرا به خود معطوف کرد.
- * استاد شما در مورد آن کار به شما چه گفت؟ آیا به دنبال راهنماییهای آقای دهلوی رفتید؟
ببینید، نکته ظریفی که یک آهنگساز از آدم میپرسد چقدر معنا دارد که اگر بخواهی دنبالش را بگیری، ممکن است چند سال طول بکشد. ایشان به من درباره آلبوم «دریا» گفت: «این کاری را که در گام مینور انجام دادهای، آیا میتوانی در سهگاه هم انجام دهی؟» من هم گفتم تا حالا انجام ندادهام. گفت: برو دنبالش. من به خاطر اینکه ایشان را راضی کنم، یک سالی کار کردم و کاری انجام دادم و ایشان را دعوت کردیم تا به کنسرت بیایند و این کار را بشنود. زیر میدان آزادی سالنی بود که در آنجا کنسرت دادیم و من تکنوازی کردم که در دستگاه شور بود. به ایشان گفتم آیا توانستهام؟ ایشان گفت قالبهایی را که باید میشنیدم، در این کار هم هست؛ ولی هنوز به آن پختگی که انتظارش را دارم نرسیدهای. خود من هم به دنبال آن پختگی بودم.
- * گویا از آقای شهبازیان هم خاطرهای دارید که در سنین جوانیتان رقم خورده.
من خیلی ممنون آقای فریدون شهبازیان هستم. ایشان کمک بسیار زیادی به من کرد، برای اینکه من در سن و سالی بودم که اگر کسی در همان سن و سال همین الان به در خانه من بیاید، حتی اگر نابغه هم باشد، شاید جوابش را ندهم. ایشان در آن سن و سالِ کم من، به من لطف زیادی داشت که میآمد کارهای مرا با عشق و علاقه گوش میداد. حتی ویلن دست میگرفت. آقای عسگری صدابردار استودیو به من میگفت تا آنجا که من میدانم، شهبازیان 30 سال است که ویلن دست نمیگیرد، حالا چطور به خاطر تو این کار را میکند؟ استاد شهبازیان وقتی به من میگفت شما باید این کار را انجام دهی، من میدانستم با جان و دل باید همان کار را انجام دهم، چون امکان ندارد اشتباه گفته باشد. البته نمونه خط اشتباه دادن را در اساتید قدیمیتر سراغ داریم که به دلایلی شاگرد را گمراه میکرد و میگفت راه اصلی فلان است و شاگرد بعد از 30 سال میفهمید استاد اشتباه به او آدرس داده است.
- * اردوان کامکار در کار خود یعنی موسیقی حرفهای از چه چیزی هراس دارد؟
یکی از هراسهای من این است که نکند کاری بکنم که در کارم نوعی رجعت به موسیقی سنتی اتفاق بیفتد. من از این کار متنفرم که بیایم کاری مثل «ماهی برای سال نو» انجام بدهم، بعد آلبومی بدهم و در آن ابوعطا بزنم. البته ابوعطا زدن به شیوه خودم اشکالی ندارد ولی نباید صرفاً به شیوه قدما کار کنم. این برای من انتهای انتهای شکست است، چون شما یا نباید راهی را انتخاب کنی یا وقتی انتخاب کردی، باید بروی و در موردش مطالعه کنی. نمیتوانی فقط از فرمهای موسیقی سنتی استفاده کنی و باید به فکر ابداعات خودت باشی.
- * موسیقی سایر ملل را چگونه دیدید؟ از تأثیرگذاری آن کارها بر موسیقی خودتان هم بگویید.
من موسیقی هند را خیلی مطالعه کردم. موسیقی عرب و شمال آفریقا را هم همینطور. خواستم ببینم الان که در آن نواحی نوازندگانِ بهنامی داریم، اینها نسبت به قبل چه کردهاند. اصلاً موسیقی آنها در دوره قدما چه بوده و الان چیست. حتی در مورد موسیقی تُرک مطالعه میکردم و مقداری از آنها تأثیر میگرفتم؛ چرا که موسیقیشان واقعاً شبیه ما نیست، ولی از کارهایشان تأثیر میگرفتم. مثلاً در کار «بر فراز باد» اینگونه عمل کردم. ملودیای که میشنوید، همان ملودی سنتی است که بارها و بارها شنیدهایم، اما قالب کاملاً جدید و متفاوت است. پس دستمایه همانی است که پدربزرگهای ما هم داشتهاند، منتها الان پرداختش عوض شده.
- * یکی از بداعتهای شما شروع یک قطعه موسیقی با یک قطعه ضربی است.
پیش از آن ما اصلاً چنین چیزی نداشتیم که موسیقی با یک قطعه ضربی شروع شود. در قدیم باید طبق چارچوب موسیقی ایرانی کار میکردیم، یعنی ابتدا باید یک پیشدرآمد میزدیم و بعد زمان دهیم تا خواننده درآمد کند و… حتماً باید قاعده رعایت میشد، ولی من این قاعده را شکستم.
- * قاعده دیگری که توسط شما شکسته شد، ارائه کارهایی بود که تمبک نمیتوانست با آنها همراهی کند من اسم آن را میگذارم نظمهایی در دل بینظمی.
گفتم چه کسی میگوید وقتی کاری را میسازی، حتماً باید بیت کار مشخص و ثابت باشد. من یک قطعهای میزنم که نظم دارد و هیچکس هم از آن احساس بینظمی ندارد، ولی اصلاً امکان ندارد یک تنبک بتواند با آن بزند؛ برای اینکه ریتمش مشخص نیست. کار «بر فراز باد» مرا که بشنوید، میبینید کار کاملاً ریتمیک است، ولی وقتی میزانها را نگاه میکنی، میبینی یکی دوچهارم است، یکی هفتهشتم و… یعنی اصلاً نظم ثابت ندارد. در موسیقی ایرانی تا پیش از این ما چنین چیزی نداشتیم که یک فرم آزاد داشته باشد یا ریتمهای ترکیبی به کار برده باشند. در قدیم بیشتر بود و امروز هم هستند کسانی که ریتمهای هفتهشتم یا دههشتم را اصلاً نمیشناسند. یا خیلی از نوازندههای کلاسیک ما وقتی ریتم لَنگ مینوشتی، نمیدانست با چه چیزی مواجه است. یعنی ندیده بود ولی من در کارم خیلی اینها را به کار بردم.
- * آنگونه که از تجربههای مستقل اردوان کامکار برمیآید، موسیقی نواحی خودمان یکی از علاقهمندیهای شماست. درست است؟
من از موسیقی نواحی در موسیقیام خیلی استفاده کردم. در «ریزدانههای الماس» خودم را مدیون موسیقی بلوچی میدانم. هر فضای نویی که من خواستم به دست بیاورم را از موسیقی بلوچی وام گرفتم، البته در یک قالب شیکتر و جذابتر از بیان سنتیاش. ولی اصل کار و دستمایهای که از آن صحبت کردم، همان موسیقی بلوچی است. هیچکس این کار را نشنیده. گاهی اوقات کارهایی میکنم که همسر و بچههایم خندهشان میگیرد! گاهی میبینم در همین تلویزیون خودمان یک تکه موسیقی بلوچی دارد پخش میکند. فوراً صدای تلویزیون را زیاد میکنم و گوش میدهم. به من میگویند این را میخواهی چه کنی؟ میگویم شما نمیدانید من دنبال چه میگردم. اگر بخواهم اصل این کار را پیدا کنم، نمیتوانم. در موسیقی نواحی شمال خراسان و آنجایی که به شمال افغانستان و تاجیکستان نزدیک میشود، هیچ منبعی نداریم که بخواهیم از روی آنها کار کنیم. چهبسا گامهای ناشناختهای هم هست که ایرانی هم هست، اما ما آنها را گم کردهایم و باید دوباره پیدایشان کنیم.
- * با در نظر گرفتن نوآوریهایی که در شیوه نوازندگی سنتور از اردوان کامکار سراغ داریم، آیا همه باید کار نو بیافرینند؟
اصلاً و ابداً حرفم این نیست که هر کسی هر کاری میکند، حتماً باید نو باشد. نه. شما اگر در مورد کارت فکر کنی و بگویی من میخواهم یک کار نو انجام دهم، کاری خواهی کرد که با دستان خودت خودت را بدبخت کنی! کار نو کردن به زور نیست. اگر شما آدم نویی باشی، میتوانی این کار را انجام دهی. قبل از این بحث کردم که خیلی از دوستان دیگر خود من هستند که خیلی نوگرا بودند و کارهای نوی زیادی هم انجام دادند، ولی بعد از آن کار کاری ارائه دادند که کاملاً بازگشت به گذشته بود. اینجاست که من مفهوم کار نوی این دوستان را نمیدانم و به نظرم کاری بدون معنی خواهد بود. به نظر من خود آدم میتواند هر کاری که میخواهد بکند، ولی برای اینکه بخواهد موسیقی را رشد و تعالی دهد، با این نحو کار کردن به اشتباه رفته.
- * چنین دیدی به موسیقی برای نهادینه شدن، احتیاج به یک ارگان یا چیزی شبیه آن دارد. درست است؟
البته. من خوشبختانه از دوران جوانی به فکر این مرکز بودم و این کار را انجام دادهام. جوانان بسیاری را تربیت کردهام که میتوانند این کار را انجام دهند. الان آنها به نتیجه رسیدهاند. منتظر باشید تا ببینید همان جوانها در آینده چه میکنند. هم باعث افتخار برای من میشوند، هم برای خودشان و هم برای مملکتشان. اگر از من بپرسید، خواهم گفت حداقل 800 نوازنده در سطح عالی تربیت کردهام. هر کدام را که بخواهید من برایتان معرفی میکنم. این برای من یک افتخار بزرگ و فراموشناشدنی است که چنین شاگردانی با این سطح از استعداد داشتهام و این شانس را داشتهام که با آنها کار کنم. آدم گاهی اوقات در مقابل آنها هراس دارد. از این نظر که در ذهن میگویم اینها دیگر چه اعجوبههایی هستند. قبلاً هم گفتم آن موقع که من ساز را شروع کردم، کسی نبود که با او رقابت کنم. الان با وجود این آدمها کار سخت است. شما فکر کنید به اینکه یک دختر 16 ساله چه پیشینهای دارد که اینقدر زیبا ساز میزند. چطور میشود در 16 سالگی آدم آنقدر پخته باشد. در هر سازی شما فکرش را بکنید، بروید ببینید چه استعدادهایی نهفته بوده و الان شکوفا شده. باید از آنها استفاده شود و انشاءالله که میشود.
- * شما جزو آن دسته از کامکارها هستید که بیش از بقیه در گروه اجرای تکنوازی دارید. چرا؟
شاید 90 درصد قضیه برگردد به همان مسئله برادر و خواهری. آدم برای هرکس دیگری بخواهد هر کاری انجام دهد، خیلی فرق میکند با وقتی که شما برای برادرت یا مادرت یا خواهرت همان کار را انجام دهی. در مورد اجراهایمان قبل از هر کدام از آنها گروه به این نتیجه میرسد. من در این باره صحبتی نمیکنم. یکی بلند میشود و میگوید اردوان هم یک کاری انجام دهد. فرض کنیم که پشنگ، ارسلان و بیژن بیشتر به من فشار میآوردند و میگویند ما اگر این کارها را نمیکردیم و به بهانه این کارها تو تکنوازی انجام نمیدادی به بهانه این کارها هیچکس کارهای تو را نمیشنید. ما فشار آوردهایم تا تو بیایی این کار را انجام دهی و این شیوه را معرفی کنی. حالا که معرفی کردی، این کار باید ادامهدار باشد. هرچند کوتاه و مختصر ولی باید در هر کنسرت مقداری از این شیوه را معرفی کنی تا این امر تدوام داشته باشد و بماند.
- * لطفاً از هدفگذاریهای پیشِ روی کامکارها و برنامههایتان بگویید.
داریم بر روی کار گروه کامکارها فکر میکنیم و در مورد پروژه بعدی آن کار میکنیم تا نسل جدیدی که میخواهد به کامکارها اضافه شود را بهتر انتخاب کنیم. اولاً باید مقداری سوراخهای غربالمان را کوچکتر کنیم تا هر کسی که واقعاً لیاقتش را دارد بیاید، نه اینکه صرفاً چون از این موقعیت خاص برخوردار است. در مورد کارهای جدیدتر هم باید بگویم قصد آن داریم که کارهای جدیدتر ارائه دهیم که فرم خاصی دارد اما به خاطر اینکه نمیخواهم آن را لو بدهم، نمیتوانم بیشتر توضیح بدهم. به گمانم این کار هم مورد قبول قرار بگیرد. چرا که روی آن زمان و انرژی زیادی گذاشتهایم و فکر کردهایم.
- * و حرف آخر؟
بعضی از جوانها شاید این فکرها را بکنند که اگر من بیایم در کنار آدم بزرگی قرار بگیرم، شاید من هم بزرگ شوم. این پنبه را باید از گوش درآورد، چرا که امکان ندارد گلی که از خودش بویی ندارد، در کنار یک گل دیگر عرض اندام کند. یعنی شما باید مطمئن باشی تا خودت نوازنده برجستهای نباشی و تا خودت نتوانی از مخاطبت آنچه را دلت میخواهد بگیری، غیرممکن است با چسباندن خودت به فلانکس بتوانی کار کنی. ما در گروه کامکار خیلی از شاگردانمان را آوردیم. آن شاگردان خودشان باید جَنَم این را داشته باشند که مردم را جذب کنند. شما فکر کن یک نفر با استاد شجریان روی صحنه بیاید. سایه ایشان آنقدر سنگین است که امکان دیده شدن را اتفاقاً از جوان میگیرد. اتفاقاً مسئولیتات دوبرابر میشود تا بتوانی در آنجا نمو کنی. باید کار کرد. درست مثل میدان کُشتی. امکان ندارد در میدان کشتی به کشتیگیر رقیب بگویی تو را به خدا این دفعه تو خودت را زمین بزن تا من برنده شوم. شاید یک بار دلشان بسوزد این کار را بکنند، ولی هر دفعه اینگونه نیست. تو باید کارت را درست انجام دهی. به هوای اینکه چون صرفاً با من یا فلانی ساز بزنی مردم تو را بخواهند، یک برداشت اشتباه است. هر کسی در هر سطحی که هست باید تلاش خودش را بکند. انشاءالله که همه شما موفق باشید.