بزرگترين رنج، ندانستن ارزش هنر است. مفتخرم از اينكه هر زمان به گذشته برميگردم و به عملكرد خود نگاهي مياندازم خاطرات خوبي براي آيندگان به جاي گذاشتهام، خاطراتي كه هر زمان كسي خواست به آنها مراجعه كند با دنيايي از شادي و افتخار رو به رو ميشود.» اينها جملات عبدالوهاب شهيدي خواننده آواز ايراني در مرز 93 سالگي است. عبدالوهاب شهيدي، خواننده موسيقي سنتي ايراني و نوازنده «عود» است. وي كه فعاليت هنري خود را از كودكي و در كنار خانواده هنردوست خود شروع ميكند به طور رسمي از سال 1320 با حضور در كلاسهاي اسماعيل مهرتاش در جامعه باربد؛ مهد هنر و فرهنگ آن دوران به مدت 20 سال آموزش ميبيند. فعاليت او در راديو و برنامه گلهاي جاويدان با مديريت داوود پيرنيا از سال 39 شروع ميشود. شهيدي در راديوي آن زمان، با هنرمنداني همچون جليل شهناز، فرامرز پايور، خالقي، تهراني، بديعي، حسن ناهيد و محمد اسماعيلي به اجراي برنامه ميپردازد. زيرزمين خانه او پر از عكسهاي هنرمنداني همچون خودش است به همراه سازاش؛ عود. عودي كه زماني در فستيوالهاي بين المللي آن را به دست ميگرفت و مينواخت. حالا اما او به رغم گذشت ساليان دراز از فعاليت هنري بزرگترين رنج را براي هنرمند ندانستن ارزش هنرياش ميداند و در عين حال معتقد است كه پس از گذشت سالها فعاليت، نه تنها هنرش به درستي شناخته نشد بلكه هيچگاه نيز مورد نقد و بررسي قرار نگرفت. پسرش شاهرخ شهيدي امكان اين گفت و گو را در حالي كه سن استاد اجازه صبحت بيش از اندازه را نميدهد براي ما فراهم كرد. او با مهرباني و حوصله ما را در زيرزمين خانهاش كه كلكسيوني از تمامي عكسهاي هنرمندان و دغدغههاي زندگيش بود پذيرفت.
- تاريخچهاي از فعاليتهايي كه در زمينه آواز و نوازندگي داشتيد بفرماييد؟
من فعاليتهاي بيشماري در زمينه موسيقي داشتم و براي اين هنر خيلي زحمت كشيدم. از سال 1322 تا 1357 هميشه مشغول به فعاليت بودم. براي اجراي زنده موسيقي، مسافرتهاي بيشماري به خارج از كشور داشتم. به جرات ميگويم كه عبدالوهاب شهيدي يكي از بزرگترين هنرمنداني است كه تا اين اندازه مسافرتهاي خارج از كشور داشته و همه نيز در زمينه شادي اجرا شدهاند. هميشه در فعاليت بودهام و خاطرات خوبي هم از فعاليتهايم دارم.
- از بين تمامي فعاليتهايي هنري كه از سال 22 تا 57 به طور مستمر انجام داديد كداميك در ذهنتان نقش بسته و با يادآوري آن روزهاي خوش فعاليت برايتان زنده ميشود؟
يكي از آن خاطرات خوب جشن هنر شيراز بود و نه همه آن. افتخار ميكنم، در زماني فعاليت هنري داشتم كه شايد بهترين دوران براي هنر به حساب ميآمد. همه آن سالها در خاطرم ماندهاند. مفتخرم از اينكه هر زمان به گذشته برميگردم و به عملكرد خود نگاهي مياندازم خاطرات خوبي براي آيندگان بهجاي گذاشتهام، خاطراتي كه هر زمان كسي خواست به آنها مراجعه كند با دنيايي از شادي و افتخار مواجه ميشود.
- در مورد فعاليتهاي راديويي خود در زمان حضور آقاي داوود پيرنيا بفرماييد و اينكه بعد از رفتن وي و كمي بعدتر از آن، راديو چه روندي را طي كرد؟
بعد از كنار رفتن آقاي پیرنيا چند نفري آمدند مثل آقاي ميرنقيبي و امثالهم. آخرين مدير ابتهاج (سايه) بود. گلهاي تازه نيز ار ابتكارات آقاي ابتهاج بود. وي تا سال 57 مدير بود و سپس از ايران رفت. من راديو را تعطيل نكردم بلكه راديو تعطيل شد.
- از اجبار نبود خود در راديو و ترك آن بگوييد؟
اجباري براي ترككردن راديو نداشتم، شرايط به نحوي شد كه به اين سمت سوق داده شدم. اما در زماني كه فعاليت مثمرثمر و مفيدي داشتم به جرات ميگويم كه حضور در برنامه گلهاي جاويدان آرزوي همه اهالي هنر و فرهنگ بود. برنامهاي كه من بيش از 550 اجرا در آن داشتم.
- آيا نبود شما در راديو و قطع برنامههاي موسيقايي به موسيقي ضربه زد؟ و اينكه آيا شأن و قدر هنر شما، به عنوان هنرمندي كه سالهاي زندگي خود را براي موسيقي و اعتلاي هنر و فرهنگ گذاشت، حفظ شد؟
به بخش دوم سوال شما پاسخ ميدهم. هر هنرمندي احتياج دارد قدر زحمات و رنجهايش دانسته شود، بزرگترين رنج، ندانستن قدر است. من راديو را تعطيل نكردم بلكه راديو تعطيل شد، به بياني ديگر همه چيز تعطيل شد. برنامهها ساخته شد اما تقريبا در بيشتر آنها از پيشكسوتان دعوت نشد. قديميها به حاشيه رفتند.
- پس با اين حساب موسيقي كهن و كلاسيك ايراني به كناري رانده شد؟
خير. موسيقي اصيل ايراني زندگي هر ايراني علاقهمند به ارزشهاست. من در زندگي خود اين راه را انتخاب كردم و با اين راه زندگي كردم زيرا عشقام بود. موسيقي عشق من بود. همانطور كه ميدانيد عشق، سرمنشأ موسيقي است. من از سال 22 و در واقع از كودكي خود با صفحات مرحوم تاج و اديب خوانساري لذت ميبردم. نعل به نعل صداي اين بزرگان را با گوش جان شنيدم. در سال 22 كه به كلاسهاي استاد مهرتاش رفتم اين سخن عنوان شد كه تمام دانستههاي خود را به كناري بگذارم و آموزشهاي جامعه باربد را دنبال كنم كه همين كار را هم كردم. چه زجري كشيدم تا توانستم آنها را فراموش كنم. به هر جهت، موسيقي تعطيل شد و همه رفتند دنبال كار خودشان. برخي جلاي وطن كردند و برخي نيز ماندند. موج نو و جوان بر همه چيز سايه انداخت. آموزشگاههاي متعددي توسط نسل نو و جوان باز شد و آموزشها نيز بر همان اساس شكل گرفت. اما معتقدم همين موج نو، كاري انجام نداد تا بتواند يادگاري از اين نسل بماند و ماندگار شود. اگرچه صداهاي خيلي خوبي نيز در اين نسل وجود دارد اما به دليل نداشتن تجربه كافي و اقتباس از صداي يكديگر معمولا به ندرت ميتوان خلاقيت را در اين نسل ديد .
- بهترين جملهاي را كه در راديو شنيديد از زبان چه كسي بود و مربوط به چه موضوعي بود؟
بهترين جمله را من در راديو از زبان چند نفر شنيدم؛ مرحوم پيرنيا، اسماعيل مهرتاش، خالقي و معروفي. اين افرادي كه نام بردم مشوقان من در دوران فعاليت در راديو بودند. يادم ميآيد كه مرحوم خالقي وقتي ميخواست به ديگران هديهاي بدهد يكي آلبومهاي مرا ميداد نواري بود به نام لري داغستاني.
- بهترين استاد شما در زمينه آواز چه كسي بود؟
استاد مهرتاش و كلاسهاي او. من به مدت 20 سال در آن كلاسها حضور داشتم.
- نقدي به برنامههاي موسيقايي راديو داريد؟
هنرمند شكننده است. ممكن است در مقاطعي صحبتهايي كرده باشم اما در حال حاضر از كسي ناراحتي ندارم. من از هيچكس طلبكار نيستم.
- چه پيشنهادي داريد؟
فكر ميكنم براي كسي مثل من كه سالهاي زيادي را صرف موسيقي اصيل ايراني كرده است بهتر از اينها ميتوانست برخورد شود. بهتر ميتوانستند از زحمات من قدرداني كنند. معتقدم هنوز هم بعد از گذشت سالها هنر من را به درستي نشناختند. كار مرا هيچگاه نقد نكردند. كارهايي كه من در زمينه آواز، نوازندگي عود و موسيقي ايراني انجام دادم كارهاي كمي نيست. به واقع فعاليتهاي بيشماري كه در طي ساليان انجام دادم را شايد كمتر هنرمندي انجام داده باشد؛ توانستم نوآوري كنم. شعرهاي شكسته را در چهارچوبهاي موسيقي اصيل ايراني آوردم. پاي آهنگهاي محلي را در موسيقي اصيل ايراني باز كردم. موسيقي اصيل ما موسيقي محلي ماست. و بهترين نمونه آن آثاري است كه توسط مرحوم خالقي انجام شده است. آهنگسازيهاي خالقي روي ترانهها و ملوديهاي محلي يكي از بهترين نمونههاست. من اينكار را كردهام، اكثر ملوديهاي محلي را در كارهايم آوردهام. هيچگاه رديفگرا نبودم و خود را پايبند رديف نكردم بلكه هميشه رديف را پايبند خود ميكردم. رديف بود كه دنبال من ميآمد من به دنبالش نميرفتم. يكي از صحبتهاي مرحوم كسايي است كه رديفگرا نباشيد، بگذاريد رديف به دنبال شما بيايد. معتقدم دانستن رديف لازم است اما لازم نيست خوانده شود زيرا اگر بخواهند گوشهها را در هر رديفي ادامه دهند مخاطب را خسته ميكنند. گوش تا حدي توان شنيدن دارد، بيش از حد خودش سرگيجه ميآورد. در برخي از كنسرتها كه ميروم ميبينم مخاطب كسل است، زيرا خواننده و نوازنده خود را زنداني رديف كرده است.
- در زمينه آواز در حال حاضر صداي كدام خواننده با معيارهاي شما از آواز هماهنگي دارد؟
صداي خوب وجود دارد كه وقتي ميشنوم لذت ميبرم. اما صدايي است كه مسير اصلي را گم كرده و در راه خودش نميرود، تقليد ميكند! تا زمانيكه تقليد ميكنند نميتوان تشخيص داد كداميك بهتر ميخوانند. برخي خوب خواندن را تحرير و چهچهزدن ميدانند در حالي كه من چنين اعتقادي ندارم. مثالي ميزنم وقتي ميزي را براي شام آماده ميكنيم و به غذاي اصلي توجه نداريم و فقط به تزيينات ميز ميپردازيم حكايتي است كه برخي از خوانندگان دارند. تنها به تزيينات ميپردازند و از نكته مهم غافلند. نسلي كه مخاطب صحبتم هستند بايد در وهله اول خود را بشناسند. جلوي آيينه بايستند و در هنگام خواندن به چهره خود بنگرند. خيليها را ديدهام كه در هنگام خواندن در حال گريهكردن هستند. يعني ميميك صورت به گونهاي است كه هنگام خواندن مخاطب با چهرهاي گريان مواجهه ميشود اينها درست نيست. خواندن شرايطي دارد كه بايد رعايت شود. هر كسي سنگ خودش را به سينه ميزند. اين حرف را از روي دوستي به اهالي موسيقي ميزنم: غرور را كنار بگذاريد! تنها سقوط شما غرور است. اگر تشويقات كردند دچار غرور نشو! غرور تو را از ريشه ميكند. تاكيد ميكنم كه هنرمند واقعي از مردمش طلبكار نيست بلكه بخشي از موفقيت خود را مديون آنهاست. من 70 سال براي موسيقي ايراني زحمت كشيدم ولي هزار افسوس كه نتوانستم بسياري از كارهايي را كه در ذهنم داشتم به انجام برسانم. در درياي پهناور هنر پيش رفتن كار دشواري است زيرا راه طولاني و پر از سنگلاخ است.